گاه نوشت های اکیدا سفارشی

گاه نوشت‌های یک دیوانه زنجیری بی‌آزارِ بی زنجیر که حال فرار ندارد/ سفارشی نوشتها

گاه نوشت های اکیدا سفارشی

گاه نوشت‌های یک دیوانه زنجیری بی‌آزارِ بی زنجیر که حال فرار ندارد/ سفارشی نوشتها

علیرغم احترام به شما خواننده گرامی بهتان زیاد توصیه نمیکنم پیگیر این نوشته ها باشید.
هر چند که میدانم همین الان هم مساله برایتان جز مسائل بیضوی است و اصلا به یک ورتان هم نیست که من اینجا بنویسم یا نه یا اصلا در مورد چه چیزی میخواهم بنویسم.

در کل از آنجا که زمین گرد است و ممکن است گذرتان بیفتد در کوچه ما و وبلاگ تازه متولد شده بنده خواستم هم سلامی خدمتتان عرض کنم هم اینکه بگویم ممکن است کمی تا قسمیت اینجا واژه ها ول باشند و به ادب بر بخورد.

اگر خیلی پاستوریزه اید بیایید خیلی محترمانه خداحافظی کنیم. با عناصر ذکورتان معانقه کرده و با خواننده‌گان اناث از دور بای بای میکنم. باشد گه رستگار بمانید.

بایگانی
  • ۰
  • ۰
به دلایل شخصی دلم خواست پا بکنم تو کفش برنامه نویسا ببینم اصلا چی میگن چی میشنفن
حوصله نداشتم برا بخش دومش 
برا اولیشم حوصله نداشتم 
رفتم یه مزخرفی تو یه سایت خارجی بلغور کردم و اومدم بیرون
الان دقیقا یه اتفاقی افتاده که اصلا انتظارش رو نداشتم. آماندا نامی یه کامنت گذاشته بود و یه ایمیل زده بود. الان با هم جفتمون جور شده. دل میدیم فلوه میگیریم. با زبون بی زبونی هی قربون هم میریم. خلاصه نکبت ماجرا رو در اوردیم. یعنی ببینی عق میزنی.
 میبینی تو رو خدا؟
رو کارتی که فکر نمیکردم سرمایه گذرای کردم الان زده برده
فقط یه نکته ای داره
نمیتونم برداشت کنم
فقط باید از دور نیگا کنم
کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به خانه اش نمیرسد؟
  • sepand kamyab
  • ۰
  • ۰

برای من داستایفسکی یک اسطوره است. برای همین هیچ وقت نخواسته ام بیشتر از اسمش در مورد او بدانم. از آنهایی است که دلم نمیخواهد خراب شود

لابد اگر خیلی با داستایفسکی و گذشته اش ور برویم مثل خیلیها دیگر حالمان گرفته میشود.

اصلا این مزخرفها را رها کنیم

به شما خواننده ی عزیز پیشنهاد میکنم تا همای سعادت در آسمان بختتان مشغول پرواز است و عمر پربرکتتان به دنیا باقی است، روحتان را به تیغ جراحی این بزرگ مرد بسپارید. داستان اینجا از همیشه داستانتر است . روان آدمی از همیشه عریانتر

جنایت و مکافات

  • sepand kamyab
  • ۰
  • ۰

طفل که بودیم یک شعر ناجوری روی زبانهایمان بود. نسبتی با تاریخ گذشته، رسانه و چیزهایی که از آن سر در نمی آوردم بود

در سال هزار و سیصد و بیست

رفتم خونمون دیدم اوشین نیست

گفتم زن عمو اوشین رو ندیدی

گفت خاک تو سرم شوهر منم نیست

ملاحظه میکنید؟

فاجعه شهریور 1320 تکمیل شده است. اجزای مکمل احتمالا خیانت اوشین و عمو هستند. بنیانهای خانوادگی بر باد رفته اند.

الان باز شهریور است. شهریور 1397 یا همان شهریور گرانی . خدا کند فاجعه ها تکمیل نشوند جوری که پراید فلان میلیون تومانی پیشش کم بیاورد

  • sepand kamyab
  • ۰
  • ۰

ماجرای دل

نمیدانم باگ طبیعت است یا اصلا طبیعتش اینطوری است. حال آدم گاهی که خوب هم میشد دل دورخیز میکند برای گرفتن. بی پدر اینجور وقتها خیلی هم بد میگیرد

  • sepand kamyab
  • ۰
  • ۰

وصیت نامه شماره یک


پسرم کتاب بخوان. با زبان خوش بخوان. تا دیر نشده هی بخوان بخوان بخوان
  • sepand kamyab
  • ۰
  • ۰

قانون شماره یک


زن را نزنید ورژن قدیمی بود

الان اپدیت شده

زن را جدی بگیرید

  • sepand kamyab